فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دختر نازم فاطمه زهرا

ارتباط با داداعلی

سلام دختر عزیزم امروز روز میلاد مولا و سرورمان علی ست. این عید بزرگ را به همه بخصوص امام زمان (عج) تبریک میگم و دعا میکنم خداوند ما را از شیعیان واقعی مولا قرار دهد. به امید روزی که پا در مولایمان جهان را پر از محبت ومهر و عشق علی کنیم . امروز بیست و چهارم اردیبهشته و مامانی تو ماه هفته. ماهی که گذشت کمی با سختی بود. معده درد و ناراحتی پوست به همراه اضافه وزن و کمر درد مامانی را اذیت کرد.اما خدا را شکر الان خیلی بهترم  و از خدا می خوام این دوره بارداری هم مثل وقتی سر شما باردار بودم طی بشه و زایمانم مثل برای شما باشه حتی راحتر و بی درد تر. ما الان منتظر یه داداش کوچولو برای شماییم و نگران از شیوه ی برخورد شما. خی...
23 ارديبهشت 1393

دعا برای فرزندم

با سلام و صلوات روزهای زیبای زندگیا یکی یکی طی میشه و من آرام آرام با امید به فردا نشته ام. دخترم ای زیباترین هدیه ی خدا به من! با وجود تو همه چیز زیباست و من از این همه زیبایی می ترسم!!!!!!!!!!!!! عشق با نگاه به تو معنا می شود و لذت مادر بودن به هنگام صدا زدن هایت برایم تداعی. من به تو عشق می ورزم و برای با تو بودن خدا را شکر میکنم. دعایت میکنم فرزند مهربانم دعای مادری عاشق در حق یگانه دختر زیبایش. دعا میکنم همیشه سالم بمانی و بنده ای خوب برای خداوند مهربان باشی. دعا میکنم  آنقدر بالا روی که سربازی باشی برای مولایمان.  دعا میکنم دسیسه ها و سختی ها ی دنیا تو را نه حتی ذره ای از خدا جدا نسازد. دعا میکنم حیا و...
13 ارديبهشت 1393

دندان ها

سلام گل مامان الان شما دو سال و نیم سن داری همه ی دندونات در اومده اما دندان های آسیابت خراب شده و مامانی خیلی غصه می خوره. الهی بمیرم برای اونهایی که بچه هاشون مشکلی دارند. دندون درد که می گیری اشک مامان در میاد. نمیدونم چرا اینقدر زود خراب شده. چند روز پیش بردیمت دکتر و گفت چهار تا عصب کشی داری و باید بیهوش بشی . نمی دونم چه کنم انشاإالله که بدون مشکل حل بشه. ...
4 فروردين 1393

پوشک بای بای

سلام امید زندگی مامان امروز چهارمین روز از سال ٩٣ است و خیلی اتفاقات توی این روزها افتاده. خیلی وقت بود فرصت نشد بیام و برات بنویسم. دخترم امروز چهارمین روز است که شما را از پوشک گرفتیم . قربونت برم دخترم .هر کاری می کردیم یاد نمی گرفتی تا اینکه بابایی گفت باید دیگه پوشک نشه حتی اگه روی فرش خراب کاری کنی. می گفت باید خودت را خیس کنی که متوجه بشی . ما قرار بود قبل از عید از این خونه ی باغ غدیر بریم اما افتاد برای بعد عید. پس مامانی هم دل را زد به دریا و گفت دیگه پوشکت نمی کنم  بعد قبل اسباب کشی همه ی فرش ها را می شوریم . روز اول هشت جا را نجس کردی و آخر شب ما مجبور شدیم همه جا را آب بکشیم اما خدا را شکر روز فردا فق...
4 فروردين 1393

یه بچه دیگه

سلام فدات شم  عزیز دلم الان اول دی ماه و ما دو هفته است  که یه خبر جدید برات داریم شماداری از یک و یک دونگی در میای و ما داریم صاحب یه بچه دیگه میشیم خیلی خوشحالم و از خدا می خوام اون بچه مون هم مثل شما خوب و مهربون باشه. انشاالله که دوتایی تونسالم و سلامت باشید .امیدوارم خدا کمکمون کنه بتونیم بچه هایی با ایمان وبا خدا تربیت کنیم. عزیز دلم خیلی دوست دارم خیلی زیاد. تو مایه ارامش زندگی ما هستی. الان دیگه کم کم به حرف زدن افتادی و بلبل زبونی می کنی.. خیلی لوس هستی وزود گریه میکنی. مهربونی و میای صورتت را نزدیک صورت من میبری و ابراز احساسات میکنی. خیلی مهربون و نازی عزیزم تو مایه ارامش منی دوست دارم عزیزم.] ...
6 دی 1392

از شیر گرفتن

سلام امید دلم دختر نازم ، فاطمه زهرای عزیزم امروز حدود دو هفته ای میشه که دیگه شیر نمی خوری. به یاری خدا خیلی زود تونستی دل بکنی اما خوابت کم شده بهانه گیر شدی و مامانی را اذیت میکنی. دختر گلم تازه دارم میفهمم چقدر تربیت کردن بچه سخته .شما از اول اونقدر خوب بودی که من زیاد توی حساب نبودم اما حالا که مامانی را اذیت میکنی نمی دونم چطور باید عکس العمل نشون بدم در برابر کارهات. ا. خدا میخوام کمکم کنه که آنگونه که درسته با شما رفتار کنم. دوست دارم دختر مهربونم
28 آبان 1392

بولینگ

سلام امید زندگی ام دوست دارم عزیزم       این عکس روزیه که از طرف کار بابا رفتیم بولینگ .               ...
12 آبان 1392

تولد دوسالگی

سلام عزیز دلم تولد دو سالگی ات مبارک امیدوارم همیشه سرزنده سلامت عبد و مطیع خداوند باشی عزیز دلم امسال تولدت را کمی زودتر گرفتیم چون  17 آبان در دهه اول محرم بود ما هم عید غدیر برات تولد گرفتیم عید قربان یک گوسفند عقیقه ی شما کردیم و بعد هم سه تا مهمونی دادیم. بابایی حسابی افتاد توی خرج. مهمانی اول فامیل باباجون بودند توی باغ عمومحسن.مهمانی دوم فامیل مامان جون تو باغ خاله الهام که تولد هم بود با تم باب اسفنجی. مهمانی سوم هم شبش در خانه ی خودمان که عموها و عمه بودند من و بابایی برات یه تک دست خریدیم.مامان و جون خاله هم یه سرسره خلاصه که حسابی بهت خوش گذشت. عید غدیر بابایی ملبس به لباس روحانیت شد و از این پس وظیفه ...
12 آبان 1392

بافتنی

سلام نفسم یک ماه دیگه مونده دوساله بشی شیرن زبون شدی و حدودا کلمات را میگی اما هنوز درست جمله نمیگی چند روزیه یاد گرفتی میگی نتونم و هر کای باب میلت نباشه با گفتن این کلمه از زیرش در میری. خوابت خوبه و بیدار هم که هستی اذیت نمیکنی. کمی تلویزیون و کمی بازی .من هم برات کتاب میخونم و باهات بازی میکنم. یک هفته ای هست دارم برات چیز می بافم.تا حالا دوتا کلاه و شال.یه ژیله و یه کاپشن بافتم البته مادر جون هم کمکم کرده. دوست دارم عزیزم امیدوارم سربلند وسالم وصالح باشی ...
12 آبان 1392

بییست ماهگی

سلام عزیز دلم شما الان بیست ماهه شدید. دیگه حدودا کلمات را تلفظ میکنی.خوب نه اما آهنگ اون را میزنی. صبح ها تا یازده میخوابی.بیدار که میشی هم با هم بازی میکنیم.خمیربازی و نقاشی را دوست داری. برات رنگ انگشتی خریدم و توی حمام حسابی کیف کردی. پر از ناز و عشوه ای .لباس نو که می پوشی ناز میکنی.خیلی حساس و زود رنجی در کنارش مهربون و عاطفی. با نازنین زهرا دوستی و بهش آجی میگی. تلفن را که برمیداری کلی حرف میزنی. آخرش اینکه تموم هست و نیست مایی و امید زندگیمون. دوست دارم عزیزم
12 آبان 1392