دو ماهگی
سلام بر نفس های زندگیم
فاطمه زهرا جونم و علی محمد نازنین
امروز دومین ماهگرد تولد پسر عزیزمه. الهی مامانی قربون شما بره.
تا حالا که خیلی خیلی همه چیز خوب بوده و وجود نازنین شما شیرین بخش زندگی ما بوده.
خدا را شکر می کنم به خاطر این همه لطف و مهربونی.
رابطه شما با هم خیلی بهتر از اون چیزی هست که انتظار داشتیم.
خدا را شکر فاطمه زهرا خیلی زیاد برادرش را دوست داره و تا حالا حساس نشده.
شده که بیای پیشم و بگی مامان بغلم کن اما نشده بخوای برادرت را اذیت کنی. میدونم اینها همه از الطاف خداست/
پسرم خدا را شکر شب ها ارومه و روزها باید بغل بشه . خوابش خوبه و الان کم کم چیزها را با چشم دنبال میکنه و به حرف هامون گوش میده.
فردا باید برم واکسن بزنم خدا خودش کمک کنه.
اون هفته بابایی قم امتحان داشت و با مامان بابا رفتیم قم . تهران دزد به ماشین زد و وسایلمون را برد. اما خدا را شکر که مشکل دیگه ای پیش نیومد.
علی محمد از بعد یک ماهگی گریه هاش بیشتر شده و اونقدر زور میزنه که نافش زده بیرون اما حالا سه روزی هست که بستمش و فکر کنم بهتر شده.
چهل روزت هم که بود بابایی برات یه گوسفند عقیقه کرد و شب و شام میلاد امام رضا تو باغ یکی از دوستاش بریون دادیم به فامیل.
یک ماهگیت هم اداب اسلام را اجرا کردیم و بعد شش روز حلقه ات افتاد و خوب شدی.
خدا را شکر میکنم به خاطر همه ی الطاف و مهربونی هاش به ما.
دوستون دارم عزیزای من